میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

درد دارد ولی باید بگویم

پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ

خیلی وقت پیش میخواستم چیزی بگویم که نگفتم!

یادتان باشد روانم را ریخته بود بهم!

ولی فکر میکنم الان وقتش باشد....:|

لطفن مراعات دل من را بکنید...و خصوصی باشد بینمان!

میدانم پست قبل را نقض میکنم ولی ....:|



چند سال پیش من یک خواستگار داشتم،اوف....از آن خواستگارهای همه چی تمام!

خوب بود...همه جوره!ردش کردم و خوشحال از مردودیش!

چند ماه بعد ازدواج کردن و جشن مفصل و بعد هم عروسی و جشن مفصلترو اوف....!

یک سال که گذشت چیزهایی به گوشم میرسید از عود و گلبرگ و بالش و فلان وبهمانشان!

و بعد هم خبر جدایی!

چند ماه پیش باز من را خواستگاری کردند!

علت جدایی چه بود؟

عدم تمکین!

:(

دختره مشکلی داشت؟

نه!

پسره مشکلی داشت؟

نه!

فقط حرف بود این وسط...!حرفهایی که زندگیشان را خراب کرد!حرام کرد....!

همسرش را مرد و مردانه با جسمی سالم و روحی خراب روانه ی خانه ی پدر کرد! و باز من!و خواستگاری از من!و مگر من لحظات خصوصیشان را حتا برای تبرئه از یاد میبردم!:"(


آیا سر به دیوار کوبیدن نداشت!ایا زندگی خلاصه میشود در حرف مردم!ایا زندگی خلاصه میشود در ....!

حتا یاداوریش هم حالم را بهم میزند!

حالم از زنهای خاله زنک بهم میخورد!همان ها که سرشان را میکنند توی خصوصی ترین  احوال آدم  و میروند آرام آرام جار میزنند!



خواستگار که زیاد بود ولی خواستگاری مجدد یک پسر مطلقه(تاکید میکنم پسر مطلقه (این تاکید جنبه ی خاله زنکی دارد عمق دردم را احساس کنید:( ) )آن هم به علت عدم تمکین نوبر بود!برایم سنگین تمام شد!نه مثل دختر های دیگر زدم زیر گریه و نه در تب سوختم!فقط قسمتی از حیا و عفتم را ،قدری از آبرو و شرمم را  و قدری از خوب بودنم را باختم!راحت باختم!مثل همان دختر مطلقه ای که رفت خانه ی پدرش و برچسب طلاق روی پیشانیش خورد و عصمت و نجابتش لکه دار شد،هواپیمایی سفید محکمی که در دلش پر از امید و ارزو بود به یکباره سقوط کرد ، وقتی ویرانه های خود را در خانه ی پدر دید حتا اثری از جعبه ی سیاه نبود چیزی که از آن زندگی برایش ماند رویاهای بر باد رفته بود و خیال صعود!

دیگر ان دختر دختر نمیشود و ان پسر هم پسر!



بیایید برای دل خودمان زندگی کنیم....:)


خواهشن!
  • دختر خوب

نظرات  (۳)

من هم مثل همین مورد رو دیدم! 
طلاق های الان بسیار زیاد شده 
درباره خواستگاری فقط یه سوال برام پیش اومده ینی الان اون پسره دوباه اومد خواستگاری شوما؟
پاسخ:
:(
دردناکه این موضوع!

اوهوم!متاسفانه بله!:(
چه تصمیم خوبی!:)
چه دختر شجاعی:)
چه زندگی باحالی!:)
پاسخ:
:|
:|
:|
گاهی بعضی چیزا ورای پیش بینیای ما اتفاق میفته .. :(

+تو از کی برگشتی ؟🙆 چرا من متوجه نشدم ؟
پاسخ:
:)
نرم و آهسته امدم...
شاید نرم هم برگردم و برم...

اوهوم....درد دارد ولی....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">