همیشه ی خدا
در صفوف اول تا دوم نماز یک عدد خانم هست که چادر گلگلی به سر دارد ...بعله ایشان چادرشان را جمع کرده نهایت میکشند تا روی سینه شان و باقیش را گوله میکنند زیر بغل!
ایشان روسری به سر ندارند معمولن و سینه ریز گندمی ریز به درشت با یک کتیبه هم میاندازد!از ویزگی های این موجود میتوان به داشتن دندان طلا نیز اشاره کرد،خلاصه بگذریم اقا...
ایشان همیشه ی همیشه ی همیشه ی خدا...هر جای این دنیا که باشی ها میآید و میرود و سمت مردها پرده را کنار میزند و دکوچی (dacochi)میکند.و خیلی نگران و اشفته به نظر میرسد و همه را از ناراحتی خود با خبر میکند و نظر انها را میپرسد!غالبن با ذکر "نمازمون درست میشد،وصلیم یا نه و..."صفوف را بهم ریختته و ملتی را به تکاپو وا میدارد!ایشان گمبلی بوده و هیچگاه مردهای قد بلند را نمیبیند...کلی میرود میآید تا الله اکبر نماز را بگویند!خلاصه نماز برپا میشود و پس از الله اکبر سلام ایشان چون فنر از جای پریده و به انتهای صفوف خانمها (یا حتا افق دور دست)نظاره میکند گویی گمشده ای دارد!و در تلاش برای یافتن ان است!خوب که همه را دید چادرش را میگرد به دندانش و با ان یکی دست چادرش را میکشد روی سرش و مینشیند!سر اخر کلیدش را که نخی سبز بدان بسته برمیدارد و متواری میگردد!هان هان اینو نگفتم گاهی نیز شلوار گشادش را میکشد بالا و باز چادرش را درست میکند!و از دور با کسی حال احوال میکند!علاقه ای به بچهها ندارد و به انها میگوید سوزن دارم و اینها!!!!!!
+ایشان را اگر خدا روزی اجازه دهد شخصن میزنم کور و شل میکنم!زبانشان را هم میبرم!شوخی هم ندارم!اه!
- ۹۵/۰۳/۲۹