میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

این از شعورشونه ک به روم نمیارن چیکار کردم یا از ...
ک این خوبه یا بد...
زندگی مثه موم تو دستمه،ترسم گنده بافیشه!نتیجش عسله ولی ن تو این قاب!:-|
  • دختر خوب
پشه منو خورد،دعبا کرد...پشه منو زد:-(
  • دختر خوب
مخصوشن چشمای بارون زده و بغض ب گلونشسته!
  • دختر خوب
آدم بده ها نقش مکمل قهرمان قصه ای هستند ک قرار بود ب خوبی و خوشی تمام شود ولی نشد!آدم بده ها مهربانند بیاید باور کنید...
  • دختر خوب
زنگ زده میگه ازین شعراهست تو عروسیا میخونن،نداری؟؟!
خارسوش تو عقدش شعر خونده ما لال بودیم،حالامیخوایم واسه عروسی کم نیاریم!
  • دختر خوب
ببین ک سیب زنخدان تو چه میگوید!
  • دختر خوب

خیلی وقت پیش میخواستم چیزی بگویم که نگفتم!

یادتان باشد روانم را ریخته بود بهم!

ولی فکر میکنم الان وقتش باشد....:|

لطفن مراعات دل من را بکنید...و خصوصی باشد بینمان!

میدانم پست قبل را نقض میکنم ولی ....:|



چند سال پیش من یک خواستگار داشتم،اوف....از آن خواستگارهای همه چی تمام!

خوب بود...همه جوره!ردش کردم و خوشحال از مردودیش!

چند ماه بعد ازدواج کردن و جشن مفصل و بعد هم عروسی و جشن مفصلترو اوف....!

یک سال که گذشت چیزهایی به گوشم میرسید از عود و گلبرگ و بالش و فلان وبهمانشان!

و بعد هم خبر جدایی!

چند ماه پیش باز من را خواستگاری کردند!

علت جدایی چه بود؟

عدم تمکین!

:(

دختره مشکلی داشت؟

نه!

پسره مشکلی داشت؟

نه!

فقط حرف بود این وسط...!حرفهایی که زندگیشان را خراب کرد!حرام کرد....!

همسرش را مرد و مردانه با جسمی سالم و روحی خراب روانه ی خانه ی پدر کرد! و باز من!و خواستگاری از من!و مگر من لحظات خصوصیشان را حتا برای تبرئه از یاد میبردم!:"(


آیا سر به دیوار کوبیدن نداشت!ایا زندگی خلاصه میشود در حرف مردم!ایا زندگی خلاصه میشود در ....!

حتا یاداوریش هم حالم را بهم میزند!

حالم از زنهای خاله زنک بهم میخورد!همان ها که سرشان را میکنند توی خصوصی ترین  احوال آدم  و میروند آرام آرام جار میزنند!



خواستگار که زیاد بود ولی خواستگاری مجدد یک پسر مطلقه(تاکید میکنم پسر مطلقه (این تاکید جنبه ی خاله زنکی دارد عمق دردم را احساس کنید:( ) )آن هم به علت عدم تمکین نوبر بود!برایم سنگین تمام شد!نه مثل دختر های دیگر زدم زیر گریه و نه در تب سوختم!فقط قسمتی از حیا و عفتم را ،قدری از آبرو و شرمم را  و قدری از خوب بودنم را باختم!راحت باختم!مثل همان دختر مطلقه ای که رفت خانه ی پدرش و برچسب طلاق روی پیشانیش خورد و عصمت و نجابتش لکه دار شد،هواپیمایی سفید محکمی که در دلش پر از امید و ارزو بود به یکباره سقوط کرد ، وقتی ویرانه های خود را در خانه ی پدر دید حتا اثری از جعبه ی سیاه نبود چیزی که از آن زندگی برایش ماند رویاهای بر باد رفته بود و خیال صعود!

دیگر ان دختر دختر نمیشود و ان پسر هم پسر!



بیایید برای دل خودمان زندگی کنیم....:)


خواهشن!
  • دختر خوب

هر چی وبلاگ خوندم امروز همش درد  ناراحتی و قصه و ما کتاب خونیم و بیاید خوب باشیم و  ما شمالیم و چقد ملت بی فرهنگن و این صحبتا بود....

نه که بد باشن!

بیاید یکم شاد باشیم!

من دارم یواش یواش خودمو جمع و جور میکنم که برگردم!

پست های لبخند دار بزنید...حتا کپی!

لطفن!

چیزی که تو بلاگ دیدم کمپینا و جنبشاشونه!

لطفن لبخند بزنید!

دلم برا خیلیاتن تنگ شده!

مریدای بلاگفا و بلاگ...بیاین!

برگردین!!!!


  • دختر خوب

یادته یه روز تنگ غروب خورشید داشت میرفت تو ابرا؟

گفتی دیگه وقته رفتنه منو گذاشتی تنها!؟!

ها؟!


  • دختر خوب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۰
  • دختر خوب