میرسد قاصدکی...

بخت من زمانی باز میشود که در تو گره بخورم
سبزه و سیزده بهانه است برای به تو رسیدن!




بچه ها من هدفهای بزرگی توی سرم دارم که از فردا عملیشون میکنم...95 برای من تموم کردن خیلی چیزا و شروع کردن چند تا کار مهمه!که البته وقت و انرزیمو میگیره!انقدری که ...بگذریم...
یه اعترافی کنم :من فوبیای خواستگار داشتم!قرار بود ایام عیدی تشریف مبارکشونو برای این امر بیارن...برا همین دلم نمیخواست 95 بشه!رفتم...اما جاتون خالی خواستگاری شدم بین راه!
بعد به این نتیجه رسیدم وقتشه دیگه!کی بهتر از الان!
اما الان قرارو ترجیح میدم!هر چند اینجا نباشم...یه مدتیه به این نتیجه رسیدم چقد همه ازدواجی شدن!سنای کم و توقعای پایین و روح و جسم نزدیک...چی بهتر از این...
همین دیروز توی جشن به این نتیجه رسیدم که چقدر زندگی بی رحمه!و دست تنها از پسش برنمیام...یه رفیق میخوام...یه همسر...یه همراه...
من امروز سبز گره زدم...سبز گندم...به نیت روزای خوب...
و یه لبخند ...به کاپوت ماشین داداشم...درست زیر سبزه ها...
روزای خوب در راهن!بوشو میشنوم!
فقط از خدا تحقق 3 تا کلمه رو میخوام:عاقل باش دختر...همین و تمت!
نمیدونم کی بشه برسم بیام کامنتارو جواب بدم...
فقط از سه نفر صمیمانه عذر میخوام یکی داداش نیمای عزیز و آقا مجید بزرگوار و دیگه:(... بگذریم....