باز هم غم
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۶ ب.ظ
بهم گفت به شادی بپوشیش و مگه میشه مشکی رو توی شادی پوشید...
این سومی...کاش آخری باشه...
دیگه نمیتونم!
این حجم از غم برام زیاده...
این حجم از فشار و ناراحتی...
ضعیف شدم...زیاد...
اشکم اومده دم مشکم!
خدای بعض و صدای لرزون...
من این ادم نیستم!
میگذره ولی به غم...
بارون هم شدتش رو زیادتر میکنه...
آخ از حال دلم...
- ۹۹/۰۹/۰۸
:((((
دوست دارم یبار ستاره اینجا به خوشی روشن بشه
باید ببینمت تورو.یکی از همین روزا توی یکی از همین کافهها