آدامس چسبیده ی ته کفشم

با رنگ صورتی مضحکش لبخند میزند با پلاک های دندانی و قدری بزاق!
چقدر سنگریزه ها برازنده اش هستند و بدوبیراه من ب شعور جونده اش!
-هیهات از چادر آدامسی!
-مکعب مستطیل کاغذپیچ شده ی ته جیبم هنوزبافرهنگ است!

همیشه میفرستد

سلام دوسم
هیچوقت ت نمیگذارد برایش!:-)
نمیدانم کی بود ک دوست شدیم ولی اکیدن دوستش دارم!:-)

روز فوق العاده ای بود،اصطلاحن زاییدم،حال دارم کتاب میخوانم،من اوضاع را تغییر خواهم داد،خرس باش،کلک نزن،دعوا نکن،باخودت دوس باش و مهربون

خرس باش گلم

بخواب زمستانی برو،بهار که شد،پای کار دلت بایست!
قوی باش

مهربون باشیم

جواب خوبیوباآدامسو بگیردیگه داد!
خنده هاش قشنگ بود،خدایاهرجاهست براش باش!
:-)

روز سوم

هستم،خستم،کیفمو بستم!میرم،نیستم...
هستم،نیستم...
بده حسم...

شب خوبی بود

خلاصه اش اینکه من زن اصغر نمیشم!:-):-D:-)

نوش دارویی؟!!

مرد اولاخ،سوز دانیشاخ،قاشمیاخ!

همانا

پس انسان باید ب پولکی در قندان بنگرد،در آن نشانه هاییست برای من و شمایی ک آبجوش میخوریم!

شنبه شد

هشت هشت
صفرعاشقی!:-)

گفت سردمه

گفتم خب برو تو آفتاب وایسا
گفت بغل میخوام!:-)
-دختر بود مخاطبما!:D


سردمه!
پتو بکش سرت بخواب!مرسی،اه!