قناری تکوتنهای کنج قفس گوشه ی اتاق،نوای مستانه سرمیدهی برای این گله ی گنجشک سرخوش روی عناب،ک چ؟صدای توازحنجره ات بیرون میآید،ازاتاق،ازحال،ازحیاط امامگرگنجشککان سرمست زبان تورا میفهمند؟گوششان پراست ازجیکجیک همقطارانشان!
ببندحلقت را!ببند!
آینه ای پیداکنو خودت را ببین!توکلاغی هستی ک ته صدایی دارد،همین!
ن دل صاحبت ازبودنت غنج میرود!ن دل پرنده ای برای آزادیت!
سکته کن،مرگت رامیگذاریم ب حساب ترس ازگربه ی سفیددست آموزهمسایه ک خرناس میکشید!