میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

۱۲۸۵ مطلب توسط «دختر خوب» ثبت شده است

دلم تنگ شده برای اون شبایی که گوشی ریزه میزمو میگرفتم تو دستم و میرفتم زیر پتو و وبلاگاتون رو باز میکردم و میخوندم!

فکر میکنم زمستون بود چون حسی که الان از این دلتنگی دارم اینه که هم سرم گرم میشد هم دلم...فکرم پرت دنیاهای تک تکتون میشد و حالم خوب...انگار که دارم قبل خواب هزار داستان میخونم...

دیشب در حالی که داشتم مسیر آموزشگاه تا خونه رو میومدم بهش گفتم صبحها هیچ انگیزه ای برای بیدار شدن ندارم...دلم نمیخواد اون نسیم حال خوب کنی که میخوره به تنم رو ول کنم و بیام ...شاید تا هفته پیش از این همه بدو بدو و شلوغی خوشحال بودم اما الان ظرفیتش رو ندارم...کی دیده یه دختر 15 ساعت در روز سر پا باشه؟!برای چی؟!برای کی؟!که چی؟!

و حرف مامان بزرگم که میگفت قربونی راهی دورت برم یا اخلاقی خوبت یا....تو ذهنم با صدای بلند پخش میشد!

حرفای خودمو به خودم تحویل داد...که پاشو یه کار جدید بکن که تا حالا نکردی یا دلت خواسته و انجامش ندادی یا نخوردی یا یا یا...پاشو برو سفر...

اما لهتر از اونی بودم که بخوام جوابشو بدم! فقط گفتم هر چی که این مدت به دست آوردم لذتش رو نبردم...

روزا دارن میگذرن و کرونا یادم داد زندگی مسخره تر از اون چیزیه که تا حالا فکر میکردم...

میخوام عصری یه پیک بگیرم و کلی خوراکی سفارش بدم و بگم بره به یه مقصدی...

نمیدونم خوشحال میشه یا ناراحت میشه یا چی....اما این تنها کاریه که ازم برمیاد...

 

همیشه به همه گفتم باشه آدم بده من...تو خوب باش...تو ادامه بده...تو دستمو بگیر...اما اوف...

 

 

 

 

 

  • دختر خوب

وجوج دلبندم، عکاس باشی عزیزم، نیمای قشنگم اومدم بنویسما

بعد دیدم غمم گین بوده این چند وقت!
بدونین زندگی در جریانه، زرت و زورت جشن میگیریم، پفیلا میپاشیم سر هم ، کاکتوس بهم هدیه میدیم ، بلند بلند میخندیم، دست رسمی میدیم، یه روزایی قهر میکنیم، هی قرار دور دور میذاریم، تو بغل هم های های اشک میریزیم، قلبمون درد میگیره از استرس و ترس...میریم نوار بگیریم همو میبینیم... میریم کوه داد میزنیم، میریم باغ املت میزنیم با پیاز ، میریم افتاب میگیریم، یهو میپریم همو بغل میکنیم، سر به سر هم میذاریم، دور هم خوشیم ...

سرم تو لاک خودمه...حالم با خودم خوبه...دلم برا قبلنام تنگ شده...آیندمو دارم میسازم...

میدوم و میدوم و میدونم که میرسم...

دنبال یه ایده ام...برا خودم که روش سرمایه گذاری کنم...

+آهنگ برام بذارین...کتاب...پاتکست یا هر چی که حالتون رو خوب میکنه...

+این نوشته حاوی قسمتهایی بود که حذف شد...مرسی که فکر میکنین تمام قصه همین بود! :)))

+ایده ای چیزی؟!

 

 

 

  • دختر خوب

بهم گفت به شادی بپوشیش و مگه میشه  مشکی رو توی شادی پوشید...

این سومی...کاش آخری باشه...

دیگه نمیتونم!

این حجم از غم برام زیاده...

این حجم از فشار و ناراحتی...

ضعیف شدم...زیاد...

اشکم اومده دم مشکم!

خدای بعض و صدای لرزون...

من این ادم نیستم!

میگذره ولی به غم...

بارون هم شدتش رو زیادتر میکنه...

آخ از حال دلم...

 

  • دختر خوب

امروز داشتم تاریخ میزدم همه رو بی هوا زدم 8.8.98 ...یهو به خودم اومدم...عکس گرفتم ازش براش فرستادم و نوشتم مبیبینی...

نشد برم امروز و ناراحتترینم...دارم سرم رو خلوت میکنم...

باید بیشتر برای خودم وقت بذارم...

امشب به موی خرگوشی فکر کردم و چشمام ستاره شد...

واسه یه دختر 26 ساله یکم جلفه ولی خوشحالم کرد...

یهو یادم اومد فقط یه کش مو دارم و عمیقن غمگین شدم...

من الان باید تو راه میبودم و میرفتم ولی نشد و نخواستم و نرفتم...

و اوف از همسفرایی که میخوان باشن باهام و نمیخوام باهاشون باشم...

به بولو میست تو دستم نگاه میکنم و فردا و روزیی که قراره بسازم...

میگذره...خوب میشه...!

 

 

  • دختر خوب

باز هم گوشیم کشوندم که بیام حافظشو خالی کنم!laughاولین استیکر بلاگم...بدم نیست!

واوف از قیمتها!

انقدر این چند وقت مهر فشار روم بود و هست که پریشب یه حمله عصبی بهم دست داد... از درد خوابم نمیبرد... رفتم نوار قلب و دکتر و اینور اونور...گفتن هیچیت نیست....و من خودم میدونم که چمه...

دلم پر از مهر به آدماییه که اومدن تو زندگیم و رفتم تو زندگیشون....میگم مهر و مطمئنم مهره و نه چیز دیگه ای....

یه آدمایی میان تو زندگیت زمینت میزنن بعد بلند میشی...بزرگ میشی...قوی میشی...بهتر از قبل...

یه آدماییم هستن میری تو زندگیشون بلندشون میکنی بزرگشون میکنی...قویشون میکنی....بیشتر از قبل...

اینکه تو اون آدم بده باشی یا نه وجدان خودته که ببین میخواد گولت بزنه یا نه!

مهر پر از این آدماست برام...

که نمیخوام غمشونو ببینم...من شادیشونم ولی یه روز میشم غمشون....من غمشونم یه روز میشم شادیشون...

آی دنیا تو چیکار کردی با من ...او با آدمایی که قراره من الان رو بشناسن و دوست داشته باشن!

دلم برا اون من ساده ی مهربون شاد تنگ میشه ولی خوشحالم، گل رو موهام نشون میده که با خودم آشتی کردم...

میگذره...چون میخوام که بگذره...چون سختیش رو تحمل کردم تاوانش رو دادم که لیاقتم رو به خودم ثابت کنم!و کردم!

بازم میدونم خدا باهامه...بازم میدونم قویترم میکنه...بازم میدونم منو میبره و ادمای بهتری رو نشونم میده...

قلبم گرفت چون تو شادی و غمش نبودم.... تو بهترین روز و بدترین روزش...پارسال!

امسال خواستم شادی رو جبران کنم...نشد...

ولی غمش...آخ از غمش که میترسم برای اونم نباشم...!

از یه جایی به بعد آدما بهت نشون میدن که تو برامون مهمی چون بهت احتیاج داریم...اونم نه همیشه...هر موقع که بخوایم...

و اگه غیر این بود باید دو دستی بچسبیشون...

اینبار اهسته اهسته و گاماس گاماس میرم جلو...اولین کسی که مهمه منم...

من باید حالم خوب باشه...

من باید بخوام تا بشه...

من

من

من

و دوستت دارم من جان...:)

ممنون که خوبی...

ممنون که هوامو داری...

ممنون که عاقلی...

ممنون که شعور داری...

ممنون که داری خودتو پیدا میکنی...

ممنون که حالت خوبه...

ممنون که میخوای آیندتو روشن کنی...

ممنون که به چیزای خوب فکر میکنی و اول از همه به خودت!

ممنون!

 

 

 

 

 

  • دختر خوب

تقریبن یه هفته پیش بود یه تور گذاشتیم، برای اینکه اهیجان راه بندازم نوشتم تخم اومدنشو داری! نمیدونم چرا انقدر همه بد و بیراه که تو دختری و از تو بعیده این حرف و کلی جانماز آب کشیدن! حالا من میشناسمشون و میدونم که فحش تو کلام عامیانشون رایجه...فقط برا من بده...بعدم انقدر عادیه این جمله که اصن دیگه معنی بدی نداره....از اون طرف کلی گفتن میایم و میایم و حقیقتن نه جراتشو داشتن نه حالشو...همشون هی میگن بیا بریم بیرون بیا بریم یه چرخی بزنیم.بیا بریم ببینیمت،بیا بریم کافه بیا خونمون...همش به کاری کلاس میذاری و الخ...دختر و پسرم نداره ها....وقتی که دیگه همه شرایط رو جور کردی و میشه همه با هم بریم و دسته جمعی و خوش بگذرونیم چرا که نه!خب نیمدن!

بعضی وقتا سفر تنهایی هم نیازه!و آی که چقدر جاشون خالی بود و این روزا انقدر قوی و مستقل و بهتره بگم سر خودم که دیگه بود و نبود خیلیا برام مهم نیست! انقدر با آدم ترسو دمپر شده بودم و حالیم نبود که دیگه جرات خیلی کارا و حرفا رو نداشتم...

نمیفهممشون از اینکه انقدر خودشون و میگیرن و بزرگ تصور میکنن و ریسک یه سری لذتا رو نمیپذیرن...از یه سری حرف و حاشیه نمیکشن بیرون و همونجوری میرن جلو...درسته برا منم هنوز یه حد و حدودی هست ولی پاش بیفته برا حال خوب خودم همه کاری میکنم!

گوشیم افتاد تو اب و این گوشیم رو هم اومدم فلش کنم دیدم ریستارت نمیشه ریبوت کردم و حالا بالا نمیاد! سیم کارت اون یکی رو هم هنوز ندادم کوچیک کنن و پا در هوا تو ایمیل و جیمیل دنبال کد میگردم!و این شده که الان اینجام!

دارم تدارک یه تور دیگه رو هم میبینم ولی جالب اینجاس که همشون از ترس بقیه اس که نمیان که براشون حرفی درست نشه! خو لعنتی تو خوب باش کاری به کسی نداره...دیگه کرم از خودتونه من چیکار کنم!منم انقدرا کول نیستم که نشون میدم...اونقدرام سر به زیر نیستم که به نظر  میاد...از خودم راضیم و مهم نیست بقیه چه تصوری دارن...

حالا گوشی هم ندارم و معلوم نیست چی بشه ته این اومدن نیمدنا البته پرید هم هستم و نمیتونم برم و خب چه بهتر...باکی ندارم از اینکه کسی بدونه چمه...انقدر رنگم پریده و درد دارم و خونریزیم زیاده که رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون...

خیلی اتفاقا افتاد این مدت...پدر دوستم و مادر دوستم فوت شدن...اون دور دورا وایستادم و نگاه کردم...نخواستم غمشو ببینم جلوترم نرفتم...نمیرمم...بعدتر هم که ببینمشون به رو نمیارم...همیشه از دست دادن سخته...کاری به مرگ که یه اتفاق طبیعیه ندارم...اینکه به خاطر دیگران بخواهی هی این از دست دادنه رو کش بدی جز عذاب چیزی برات نیست! من تلاشمو کردم...نخواست که برم...من هم نرفتم ولی عمیقن غمگین بودم...و هستم!

هنوز نشده برم دنیال اون چیزایی که تو سرمه ولی مرتب بهشون اضافه میشه...این یعنی امید! دایره ادمایی که میشناسنم زیاد و زیادتر شده و سر حرف و رفتار من قسم میخورن و این دلشوره هام رو میشوره میبره...یعنی یه کارایی واسم میکنن که خودم با خودم فکراشو میکنم میبینم چقدر دوسم دارن....نمونش  همین الان و کیسه داروی انعقاد خون و تقویتی که اورده داده دم خونه و رفته! در حدی که بهشون گفته شده که منو چرا انقدر دوست دارن و اومدن و ازم پرسیدن که من خیلی ضایعم؟!

هر چی میگذره میبینم چقدر بعضی ادما مسخرن...یه چیزایی براشون مهمه که منو هر کارم بکنی بازم برام مهم نیست!به جای درست کردن اخلاقشون از من خرده میگیرن...و خب امیدوارم یه روزی خودشون بفهمن که چقدر تباه بودن...و در پی درست کردنش بربیان....تا کی کلاس گذاشتن و خودبرتربینی...بیا پایین از تو ابرا...

خدایا میدونی که الان تو چه وضعیتیم مثه همیشه دستمو بگیر و یکی یکی ببر در خونه ارزوهام قدر اون چیزی که برام گذاشتی کنار بده بهم...خدایا این شرایط و اوضاع رو درست کن تا ادما بفهمن با خودشون چند چندن و میخوان از اینجا به بعدش رو چیکار کنن!

حرف زیاده ولی گند زدم به گوشیم و اوف از قیمتا! برم ببینم چیکار میشه کرد!

  • دختر خوب

یه روز گوشیمو برداشتم بالا پایین کردم، شماره هایی که هنوز حفظ بودم و رو تو ذهنم مرور کردم، بعد به خودم گفتم که چی؟! زنگ بزنی بگی چی؟! از خودت بگی؟! بخوای از خودشون بگن؟! فقط حالشونو بپرسی!خب بعدش چی؟! دلت آروم میگیره؟! نه!

یعنی هر کی مال یه دورانی بود، مال این روزام هنوز هیچکسو ندارم! همه تنهان، همه پریشونن، همه ناراضین، همه غمگینن!

اصن چی شد دلم گرفت؟! اوهوم!

باز خاطر خواهی یه پسر سر به زیر درس خونده...!

جدای از شوخی و خنده ها و ماجراهای بعدش بهم میگه ببخشید رک میگم ولی یه چیزی هست بین پسرا که حتا اون پسری که فکرشم نمیکنی بخواد بکنتت، بیشتر از همه میخواد بکنتت!

خندیدم ولی خب تا اومد عادی بشه آب شد! فیلمشم ندیدم هنوز!

آخ که چقدر عشق مضحکه!

قشنگ چشماتو میبندی و فکر میکنی دیگه بهتر از این برا کامل شدنت وجود نداره، حالا یه س کسی هم هست به هر حال،راجع به بچه هم حرف میزنیم و گور بابای بقیه مسائلو آدما وقتی خودش رو تا این حد دوست داری و آخ از وقتی که چشماتو باز میکنی!

خیلی دلم میخواد برم تو چشاش زل بزنم بگم آخه دلت به چی من خوشه؟!

من دیگه خودم خودمو دوست ندارم، تو دلت رو به دوست داشتن من خوش کردی که چی؟! گول چی منو خوردی...بیا برو پی زندگیت....حتا میتونم یکی از دوستامو بهش معرفی کنم و بهش بگم خیلی بهم میاین!

بی شعور تر از من وجود نداره...شایدم بخشنده تر از من! شایدم تباه تر از من!

دلم امروز هم خیلی گرفته...روز دوم پریودم با کلی درد، خستگی و حال بد، ماساژ میخوام فقط...

اومدم گوشیمو خالی کنم، نتم ضعیف بود،مرورگر رو باز کردم و  سر از اینجا دراوردم!

یه جایی چند روز پیش خوندم، که میگفت ما حتا اون تیکه شکسته بیسکوییت رو هم خودمون میخوریم! و آخ از مهربونیا و رودروایستیای من که هیچ وقت هیچ چیز خوبی برای خودم نخواستم! و خیلی بده!

این زندگی که الان دارم روزی 12 ساعت براش جون میکنم تا بسازمش رو دوست دارم...میجنگم براش تا حسرت خیلی چیزا رو نخورم دیگه...! انقدر آدما تو تعامل باهام بهم اعتماد دارن که خوشحالم میکنه، میدونم جام اینجا نیست ولی با وجود خستگی و حجم زیاد کار و سفرهای نرفته ولی هنوز دارم ادامه میدم....من به زودی از پسش برمیام...دو سه تا دل خوشی بهش اضافه میکنم و با قدرت تا آخر تابستون ادامه میدم! من باید از پسش بربیام...و باز مهر....و میام و از مهر براتون میگم!

این مدت یاد گرفتم چقدر آدمها رنگارنگن...گول رنگی که بهت نشون میدن و نخور...همین!

 

 

 

 

 

 

 

  • دختر خوب
وقتی که خودت حالت از خودت بهم میخوره...بسکه لباسات بدن...صورتت پر موئه و کلی جوش ریختی بیرون...عرق کردی و موهات چربن...و دلت میخواد از بی خوابی مطلق بری یه گوشه مثه سنگ بیفتی...یکی ازت تعریف کنه و بغلت کنه و بگه مثه مسکنی تجاوز نیست؟!
  • دختر خوب
یه اتفاقایی تو زندگی آدم میفته که باعث میشه دیگه اون ادم احمق سابق نباشی و این خیلی خوبه!
  • دختر خوب

وقتی از شب قبلش تو فکری و بی خواب!

 وقتی اون پسره ریشو از تو ماشینش بوس میفرسته!

وقتی همکارت تا ظهر هی میاد و میره ببینه خوبی یا نه!

وقتی میشینن جلوت و بد رفیقتو میگن!

وقتی زنگ میزنن و میگن تموم مسیر رو به خاطرم گریه کردن!

وقتی ثانیه به ثانیه حالت بدتر میشه و  به تهوعت اضافه میشه!

وقتی از ته ساندویچ ناهار روز قبل تا شام  شب بعد هیچی نتونستی بخوری!

وقتی 8 ساعت کار روز پنجشنبه رو میکنی 12 ساعت!

وقتی تک و تنها خیابونای تاریک رو گز میکنی و تا خونه میای!

وقتی هزار نفر ترمز میزنن و تیکه میندازن!

وقتی کلی دعوا و حال بد میاری خونه!

وقتی میری سراغ شبکه های مجازی و حالت گرفته تر میشه!

وقتی دنبال یه شونه ی امنی برای حرفات،برا بغضات، برا حال بدت، برا خودخوریات، برا ناراحتیات و نیست!

وقتی داری خودتو میکشی که غرورت رو حفظ کنی و به روت نیاری که تو این 24 ساعت چی به روزت اومده!

قیچی برداشتن و چیدن مو که چیزی نیست!

میشد حتا چند نخ سیگار هم دود کرد!

یا یه دوش اب سرد!

یا حتا یه اهنگ شاد شاد وسط محرم!

این روزا میگذرن!

کاش منم ازشون بگذرم...!

 

 

 

 

 

  • دختر خوب