میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

میرسد قاصدکی...

تاس طوسی سابق!

۱۸ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ایشان در حالی که اشک در چشمهایشان غوطه میخورد با اشاره به اینکه فردا اول ربیع است فرمود تو را به خدا ریشتان را بزنید،امام هم به این کارها راضی نیست...



+هر چی سعی کردم بیام تو میگفت اجازه ی دسترسی ندارید...فکر کردم فروختنمون نامردا!
اینجا اصن یکی از منو هاش "گونی کن بنداز تو صندوق" داره!
بعد با مشقت فراوان اومد دیدم نظر خصوصی هم دارم!یعنی اول بود بعد نبود!هر چی گشتم نبود!
بعد دیدم بعضیا خودکار میرن هرزنامه!نگاه آدرسا که کردم فهمیدم چی شد!
خلاصه نکنید همچینن!خصوصی نفرستین!
خب ما آماتوریم!چیکار کونم خو؟!نخند!خاطره میشه اینا!
+دیگه اینکه به یه سری وبلاگای بیان دسترسی ندارم!نمیدونم چشه!:(
آخه سهیلام هست خب!نیمیدونم چشه!



 

  • دختر خوب

صبحی ددی میگه این خرارو ببین!

نگاه به تلویزیون کردم!

خر ،الاغ یا حتا قاطر و اسبی در تصویر ندیدم!

راست میگفت...یه سری خر دیدم!لبخند زدم!و نگاهم رو گرفتم...

  • دختر خوب

رضاشاه را از توی قبر پر دود و نارش میکشیدم بیرون و میکردمش وزیر بهداشت...

  • دختر خوب

ما برای آن که وبمان گوهــــر تابان  شَــــــــــــــــــــــــــود!

خون دلهااااااااا خورده ایم....رنج دوراااان برده ایم...

ما برای آن که وبمان خانه ی خوبان شَــــــــــــــــــــــــــود!

خون دلهااااااااا خورده ایم....رنج دوراااان برده ایم...
  • دختر خوب

شله زرد آب درمیاره که چی بشه؟!

میخواد عزیز کی بشه؟!



+الان که فکر میکنم یکم فحواش غیر اخلاقی شد!:|

  • دختر خوب

میدانی رفیق
میدانی حس چه کسی را دارم؟!
حس ب.ز. ی جان!
میترسم بیایم،نتوانم بروم...یعنی نگذارید که بروم...یعنی متهمم کنید به ماندن،یعنی خط به خط پستهای نوشته و ننوشته ام را مصادره کنید،یعنی بنشینید و سر هر محفلی از من بگویید،با ان مانتوی آبیم!
بعد من بیایم و بگویم که خب آره!باشه اینم قبول دارم اینم من نوشتم، ولی من همون فلانی بودم ها...
بعد شما بگویید گذشته ها...  هه...  گذشت دیگر...روزگار ناخوشیمان تمام شد!حالا هفت خط *شده ایم و تو باید به جرم امدنت زنجیر شوی(اصلن کجا بودی عزیز دل،کجا بودی خوشگل خوش اندام که دلمان برایت سخت تنگ است)، ما می اییم ملاقاتی،زیپ دهانمان را میکشیم که مبادا حقی ناحق شود.برایت وکیل میگیریم اصلن...از آن وکیل های خوب!چه میدانم برایم انقدر دادگاه میگذارید من حاضر میشوم و شما حاضر نمیشوید(چقدر این جمله درد دارد!)...برایم ای حکم صادر کنید و آی اجرا کنید...
برایم....
برایم سیب بچینید...که میخواهم مرا بیرون کنند از هر چه میدانی....

*قبلن با یکی دو جرعه مست میشدیم اما فالمجلس هفت خط را میرویم بالا ککمان هم نمیگزد...

+باز خوب است بلاگفا نبودم...به سیم آخر میزدم اینبار...

  • دختر خوب

نو که اومد به بازار...

کهنه میشه دل آزار...


+حس نوزادی رو دارم که دلش نمیخواد از یه محیط به یه محیط دیگه بره...نمیتونم گریه کنم...

پس مجبورم و سعی میکنم از مساحتی به مساحت دیگه ای برم...:)

+خب این شعر ربطش به بی ربطیشه...فکر میکنم از درکش عاجز باشید...:|

اینجا دو تا قضیه هست که این شعر در موردش صدق میکنه!یکیش رو میگم...

این برمیگرده به پی نوشت اول...:)

اگه فلش میزدم الان یه چیز افتضاحی از اب درمیومد...

صبور باشید...

بلاگفا دل اذردم کرده!دلم نمیخواد برگردم بهش...حتا یکی دو هفته ی دیگه....

از طرفی ( :| )در مورد دلیل دوم صادقه!




  • دختر خوب
خب بعد مدت ها سلام...
بنده دختر خوب هستم!کاربری از بلاگفا...دختری از نجباد....
آآآآآآآآآآآآآآآآه!هاهاهاه!ا
یهاهاهاه ه!
یوهاهاهاه!
دییییییی!
دی دی دی داه!
دو دا دا داه!خخخخ!

از بلاگ من تا بلاگفای تو راهی به جز پاک کردن یه فا و یه دامین نیست...
دلخوش به بلاگفام نکن...اینجا مگر نجبادی نیست؟...

با توجه به پیشگفتار:
میتونید کرم نهفته در درون عنوان رو مشاهده کنید...


  • دختر خوب