به به مریم جان!

4تا بلیط سیرک دارم...

3تا آدم سیرک برو ندارم!:-(

عنوان:تبلیغ صحت

جواب نداد

ولی درس بزرگی داد،باس دوم شخص مفرد فعلام،دوم شخص جمع بشه،حواست هست دختر؟

حواست باشه دختر!
نبینم دیگه ها!
:-(
+امتحانات از آنچه تصور میکنیم رمضونی مالیتر است!
درس بخون!
3هفته ی سخت درراهن!

ن خوشالم جدی!

چون تا1سال میتونم روزی یعنی هر24ساعتی10بار وبمو بروز کنم اونم پیامکی!قبلن3تابود!
خوبه خوبه،بلاگ مچکرم،مهندس آیت مچکر

خوشحالم

به اندازه ی دختری که روکش بالشتش را عوض کرده!
شادیهایم گاه کوچک است و بی مزه!آه...
:'-)

چرت میگم م بالش آبیه ما میخوام!عر!

یادم رفته بود...

صبح شنبه ای ک با سلام خوشگله ی مرتیکه ها شروع نشود صبح شنبه نیست ک،عصر3شنبه یاشایدم4شنبه باید باشه...
:-(:-(:-(

قهرمان قصه انقد بود

نوبرانه ها زرد و پیر شدن،مسجد نرفتم،گلزار هم،خاطرات پلوآلبالو بامزه ی دمنوش زیره عجین شد،ساعتها خوابیدم ودوچرخه دردش گرفت.....و قهرمان قصه همش انقد بود!

عصبی ام کرده این روزها!

یهوهواسردمیشه

هوایطوریه ک باس بش گفت عزیزم دوست داری امروزچی بپوشم؟

تعارف اصفونی بود همش

تاوان حواس پرتیشو من باس بدم،تازه بهش ی ن شیک هم گفتمو ول نمیکنه!عجبا!مردم چقد رو دارن،تعارفم سرشون نمیشه!:|

وای خدا...

باشه خدا نمیرم،حالا چرا قدرتتو ب رخ میکشی!
حالاباززیاد عصبانی نبودی...:|
+:-(

چقد ناراحتمو نگران

کاری ک امروز میکردمو درست نکردم:(
اه!
تارا مادر یا ی کاری رو نکن یا درست بکن،خب؟

رگ چشمم بخاطرفشاراینروزاترکیدوهیچکس بهم نگفت!دیربدادش رسیدم،دعا کنید جذب بشه!:(